قبلا اشاره کردم که کلمه جامعه در انگلیسی از ریشه commune به معنای گروه یکپارچه و commute به معنای همزبانی و ارتباط آمده. همچنین گفتم فضایی که شاهد آن هستیم بیشتر به ارباب و رعیت شبیه است - البته از نوع مدرنش! - تا فضای همافزایی مثبت. (روی مثبت تأکید دارم چون همافزایی هست اما جور دیگر است! توضیح خواهم داد)
حالا دوباره آمدهام تا بگویم چرا معتقدم جامعه نداریم و چه نشانگانی بر بیماری پیکرهٔ نرمافزار آزاد در ایران میدیدم و همچنان هم میبینم که به چنین اعتقاد عجیبی در آن سالها - داریم راجع به سال ۹۲ صحبت میکنیم! - رسیدم.
اولین نشانههای ناجامعهگی این سامان را همان اول که به «لاگ تهران» رفتم دیدم. سهدستگی عجیبی که عدهای دم از نرمافزار آزاد میزدند و همان لحظه داشتند برای دوستشان از مزایای اپل و آخرین مدل آیفون میگفتند!! گروهی دیگر که گروه قبلی را تقبیح و تف و اخ میکردند و گروهی سوم هم که آمده بودند خیارشان را بخورند و اصلا نمیدانستند لینوکس و نرمافزار آزاد را با کدام نون مینویسند!
فقط اندک افرادی بودند که فلسفه داشتند. حرف داشتند و سرشان به تنشان میارزید. البته آن موقع! بعدا اکثریت همان گروه قلیل هم به دغدغه نان رفتند که رفتند یا استحاله شدند به همان قیّمانی که …
دومین نشانی برای من کسی بود به نام «محمدرضا حقیری»! بله! امامالترولین نرمافزار آزاد ایران! بنده خدا الکی امامالترولین نشده! چیزی که دیدم تحقیر کسی بود که دوست داشته کاری کند و حالا به هر دلیلی مسیر جالبی را طی نکرده. شخصا معتقدم ترولهایی که بعدا همین فرد در جامعه کرد مکانیزم دفاعی مستقیم «مقابله به مثل» ترولهایی بود که به جای راهنمایی شد!
خب! فکر میکنم برای کسی که این آدمها را نمیشناسد همین الآن «ناجامعهگی» معلوم شده باشد! ولی هنوز قول میدهم بسیاری هستند که بگویند «نه! ما جامعه داریم! (یا لا اقل آن موقع داشتیم!!)» ولی اجازه دهید زهی خیال باطل را به ایشان هم بگویم و نشانههای بیجامعگی در همان زمان را برای خودشان از «درون» خودشان نشان دهم.
در جامعه باید همافزایی وجود داشته باشد. نشانهٔ اصلی یک جامعه همافزایی است. فعلا هم با مثبت یا منفیاش کار ندارم. تنها با یک پرسش نشان میدهم «همافزایی؟ کشک!»
چرا در همان دوران هم در لاگ تهران حرف زده میشد اما خروجیها - که البته ربطی هم به آن حرفها نداشت - اکثرا مال لاگ کرج بود؟؟ و چرا وقتی سمیر از لاگ کرج رفت همان اندک خروجیها هم پوچ و دود شد؟
همافزاییاش را نشانم دهید سپاسگزارم!
ولی اجازه دهید نکته مهم را بگویم:
جامعه بر مبنای «ارتباط مشترک برای تفکری مشترک» شکل میگیرد و در راستای آن تفکر همافزایی میکند. وقتی اولین برخورد هر تازهواردی ترولشدن به جای راهنماییشدن بود - که شخصا سالها تلاش کردم تا فضا برای تازهواردان مهیا شود - و بالاخره پس از کمکهای بسیار محمد مسلمی و رامین فیاضزاده بالاخره شد، انتظار داریم «فضای سالم گفت و گو» وجود داشته باشد؟
نگاه قیّم مآبانه از همان زمان بوده. البته من این مسئله را منحصر به نرمافزار آزاد نمیدانم و معتقدم در هر ایرانی یک دیکتاتور کوچولو حضور دارد که اگر توسط خود آدم رام نشود کارش به واویلا میکشد! اما در فضایی که اتفاقا ادعای آزادی بیان و آزادی عمل دارد دست کم انتظار داریم این دیکتاتور کوچولوها یا کمتر باشند یا ضعیفتر! نه آن که هم قویتر باشند و هم بیشتر و هم عمیقتر!
همین جا باید از سید مصطفی آهنگرها به شکل عمومی - چون در فضای عمومی رخ داده - معذرتخواهی کنم.
در یکی از جلسات لاگ که در موزه رایانه (یا جایی با نام مشابه) برگزار شد، یکی گفت «مصطفی تو توی گذشته موندی» و من هم تأیید کردم. در آن زمان معتقد بودم جراحت وارده به مصطفی منجر به توقف او شده تا دیدم «ریلاگ» و «دونا» را شروع کرد. همین جا صمیمانه و آزمندانه بابت آن صحبت عذرخواهی میکنم و میگویم اشتباه بوده. مصطفی به دنبال یافتن مشکل در گذشته بوده که البته حق داشته گیر هم بکند چون سر نخ را نداشته! سر نخ قدیمیتر از زمان حضور او بوده. در این متن تا این جا چند سر نخ را دادهام. در ادامه هم چند سر نخ دیگر و میروم تا متنهای بعدی.
اما برگردم به همافزایی؛ ماجرای تیر ۹۹ نشان داد همافزایی این سامان نا به سامان در جهت تخریب است و نه ساختن. همافزایی مثبتی وجود ندارد تا آنجایی که فضا به قدری مسموم میشود که نگارنده ترجیح میدهد سکوت کند یا حتی در برخی موارد با جریان از دور همراه شود تا کتک نخورد! البته کتک که چه عرض کنم! در واقع عافیت نفس و روان را به درگیر شدن با گروهی قیّممَآب هوچیگر ترجیح دهد. باز هم - همان طور که قبلتر و قبلا هم گفتم - از کسانی که نگذاشتند در آن ماجرا حقیقت دفن شود سپاسگزارم. حال آن که هنوز هم نمیتوانم یک نفره درگیر شوم و همچنان سکوت را به درگیر شدن ترجیح میدهم.
اما سر نخ امیدوار کننده را هم بگویم و این متن را تمام کنم:
سید مصطفی آهنگرها - که تا الآنش هم زحمت بسیاری برای ساخت چیزی که از یک جامعه انتظار داشتیم کشیده - در حرکتی زیبا دو مجموعه «دونا» و «آزادان» را برای مشارکت جمعی و فردی (به ترتیب) آغاز کرد. آزادان مشارکت فردی و مال خودش است که شاید مستقیم به ایجاد جامعه نیانجامد اما «دونا» آن حرکتی است که مرا به ایجاد جامعه امیدوار میکند.
شاهدم که دونا دارد در گوشهای تلاش خود را برای ایجاد فضای همافزایی مثبت - یعنی دقیقا همان چیزی که در این فضای مسموم گم شده است! - انجام میدهد. اگر بخواهد کاری بشود امیدوارم که از دل «ریلاگ» و «دونا» آنچه که باید بیرون بیاید. راستی گفتم «ریلاگ»؛ معتقدم اگر جامعه بخواهد جامعه بشود به شدت به مرامنامهای که از دل ریلاگ بر آمده نیاز خواهد داشت. مرامنامهای که تمرکزش بر «وجود ساز و کاری برای حل تعارضات در تصمیمگیریها» است. تا شاید در مواردی مشابه با تیر ۹۹ که تعارض منافع و تقسیم منابع در جریان است ساز و کاری مستند و مستدل برای جلوگیری از فحاشی، بیحرمتی و هوچیگری وجود داشته باشد. ساز و کاری که هوچیگر را به جای فعال به گوشه رینگ بیاندازد و جلوی هوچیگری او را بگیرد.
عکس بالای صفحه هم لوگوی گنوهرد است که از ویکیپدیا برداشتم. علت انتخاب این عکس هم آن است که به نظرم نمونه تجربه چیزی است که در همین متن گفتم. با این تفاوت که هرد یک نرمافزار است اما جامعه چیزی فراتر از یک نرمافزار بوده.
هرد به واسطه طراحی بسیار پیچیده شکست خورد. جامعه هم به واسطه پیچیدگیهای ارتباطی میتواند شکست بخورد و جامعه نرمافزار آزاد در ایران به علت همین پیچیدگیها شکست خورد.
و السلام علیکم و رحمة الله.
علیرضا فریدونی
شانزدهم تا هجدهم تیرماه یک هزار و چهارصد و سه
Comments
No comments yet. Be the first to react!