میخواهم به حدود چهار سال پیش بروم. ماجرایی معروف به #تیر۹۹. میخواهم از بودنی بگویم که در عمل نبودن بود و بگویم چرا کنشگری مهم است؟
ابتدا اجازه دهید کمی شما را به فضای آن زمانها ببرم:
عدهای از فعالان نرمافزارهای آزاد/متنباز در ایران متوجه وجود انجمنی با نام «انجمن نرمافزارهای آزاد/متنباز ایران» میشوند.
متوجه میشوند در این انجمن دو سال است کسانی متصدی امور هستند که نه نامی از ایشان در نرمافزار آزاد یافت میشود و نه نشانی! و دو سال است این انجمن دارد خاک میخورد.
تصمیم میگیرند از طریق ارتباطات موجود روند انتقال مسئولیت را طی کرده و بار مسئولیت این انجمن را - که نه آب دارد و نه نان و فقط زحمت دارد و انگشتنما شدن - به جان بخرند.
پس از حدود دو ماه تلاش برای مشارکت حداکثری فعالان و افراد جامعه (که جلوتر به همین لفظ «جامعه» هم خواهم رسید و نشان میدهم نداریمش) بالاخره روز موعود فرا رسیده و انتخابات با هزار بدبختی و دردسر برگزار میشود.
حقیر به عنوان «بازرس اصلی» انجمن انتخاب میشوم.
و از این جا داستان ما شروع میشود!
پس از این انتخابات و قبل از آن که هر اتفاقی بخواهد بیوفتد خاطرم هست که با تمام دغدغهمندان ماندیم و صحبت کردیم که چه کنیم تا انجمنی پویا و در عین حال کمحاشیه داشته باشیم. تا سه چهار ساعتی بعد از مجمع داشتیم صحبت میکردیم. یادم هست که همان موقع که جلسه تمام شد با خودم گفتم «ولی این ماجرا خیلی دوام پیدا نمیکنه» و حتی به دو سه نفر از حضار هم پیشبینی خودم رو اعلام کرده بودم.
اما چی شد؟
عدهای شروع کردند بهانهجویی و بهانهگیری که «چرا به ما خبر ندادید؟» انگار ما مسئول این بودیم که برویم نامه شخصی برایشان بفرستیم. در چندین کانال ارتباطی رسمی و غیر رسمی دست کم سه بار اعلام شده بود که این جلسه با این کم و کیف قرار است در فلان تاریخ برگزار شود! بعد هم همین عده آمدند بیانیهای را دارای اشکالات فاحش محتوایی و اسنادی تحت عنوان عریضهای با نام «مصادره یک هویت» منتشر کرده و امضا جمع کردند که در نتیجهٔ آن بیشتر از نیمی از اعضای هیئت مدیره منتخب انجمن استعفا کردند.
ولی ماجرای من:
چون میدانستم بهانهجویی میشود و حدس زده بودم این تلاش هم به مثابه تمامی تلاشهای پیشین ره به جایی نخواهد برد چون همه دوست دارند «من هم حتما باید راضی باشم مگر نه دیگی که برای من نجوشه سر سگ هم نمیذارم توش بجوشه!» هستند. (این همه میتواند شامل خودم هم باشد! کسی چه میداند؟ جلوتر میرسیم که این همه انگار عده خاصی هستند که خودشان را «همه» قلمداد میکنند!) نتیجه این شد که به سرعت از تمام مجاری خبری مرتبط دوری جستم. در شبکههای اجتماعی حاضر نشدم و فقط به مسیرهای رسمی چسبیدم.
هرچند من با استعفا مخالف بودم و آن را عقبنشینی میدانستم اما واقعیت آن بود که میدان جنگ وسط شبکههای اجتماعی در جریان بود. نمیتوان بیرون گود ایستاد و گفت «لنگش کن!» همیشه خودم میگفتم «گر تو بهتر میزنی اول بستان و بعد هم بزن!» و این بار یکی باید خودش همین را به من میگفت.
اما برسیم به سراغ ماجرای جامعه و چرا میگویم جامعه نداریم و آن عدهٔ خود همه پندار و اینها:
جامعه در انگلیسی از کلمه community ترجمه شده است. ریشه این کلمه commune و commute به معنای «اجتماع» و «ارتباطات» است.
لزوم وجود یک جامعه «ارتباط مشترک و همدلی» است. چیزی که در فحاشیها و ناسزاگوییها و دروغپراکنیهای بعد از ماجرای تیر ۹۹ دیدیم که وجود نداشته و ندارد. و البته وقتی یک عده با رفتارهای قیّم مآبانه میآیند میگویند «شما میخواهید با لولوخرخره (دولت) همکاری کنید!» و هیچ دلیلی برای نه تنها اصل این حرف، بلکه بدی یا خوبی همکاری کردن یا نکردن با دولت نمیآورند (ولو در همین حد که بگویند «دولت شر است و همکاری با شر بد است») و این را تنها دستآویزی کردهاند بکوبند بر سر کسانی که کنش کردند و چون خودشان حاضر به کنشگری نبودند بقیه هم حق ندارند کنش کنند!
کجای این سامان شما جامعه میبینید؟ لطفا به من هم نشان دهید!
و اما راجع به دولت و همکاری کردن یا نکردن با دولت:
به عنوان بازرس منتخب در آن دوران میگویم که ما منتخبین با هم قرار گذاشتیم ما صرفا تا یک سال و اگر لازم بود حتی بیشتر برای دولت بازوی محدود کننده باشیم. یعنی آن که جلوی دولت را بگیریم که مداخله کند! یعنی دقیقا همان چیزی که عریضهنویسان(!) و امضا کنندگان(!) آن را طلب میکردند! و جالبتر هم آن که این موضوع را بارها گفته بودیم!
اما واقعیت آن است که عدهای نمیخواهند جامعهای شکل بگیرد، نرمافزار آزادی در ایران پا بگیرد و قس علی هذا. چون هر سیستمی که بخواهد از یک حد اقلی بزرگتر شود ناگزیر از تعامل با بقیه سیستمهای اجتماعی - من جمله دولت - است. شما شرکت هم که ثبت کنی داری به عبارتی «با دولت همکاری میکنی» پس آن عده چرا در شرکتها کار میکردند و شرکت ثبت کرده داشتند و غیره و غیره؟
برگردم به عنوان:
من، علیرضا فریدونی، نبودم. درست است تنها کسی بودم که تا آخرین لحظه هم استعفا نکرد اما نبودم! بودنی که صرفا به اسم باشد مهم نیست. کنشگری مهم است که من عافیت روانم را به کنشگری ترجیح دادم. و از کسانی که آماج تیرها شدند و در ماجرای #تیر۹۹ از هیچ ناسزایی در حقشان کوتاهی نشد(!) متشکرم که نگذاشتند حقیقت خاموش بماند.
کنشگری به بودن است، آن هم در میدان و نه به اسم بیرون از میدان! چه کسانی که اسمی نداشتند و کنشگر بودند و چه کسانی که اسم داشتند و نبودند!
باشد تا بیاندیشیم.
علیرضا فریدونی
نهم تیرماه یک هزار و چهارصد و سه
عکس مطلب از وبگاه فعلی انجمن به نشانی flossir.org برداشته شده است.
Comments
No comments yet. Be the first to react!